«ارزش عاطفی»، تصویری دردناک و تاثیرگذار از هنرمندان و خانواده

تمرکز فیلم «ارزش عاطفی» ممکن است محدود به نظر برسد -خانواده‌ای نروژی که در برقراری ارتباط و درک متقابل با یکدیگر مشکل دارند- اما گستره احساسی آن کاملا جهانی است.

به گزارش پایگاه خبری راه نو آنلاین، فیلم «ارزش عاطفی» (Sentimental Value) به نویسندگی و کارگردانی یوآخیم تری‌یر (Joachim Trier)، قدرت احساسی خود را ماهرانه از طریق صحنه‌هایی می‌سازد که مانند بسیاری از آثار تحسین‌شده‌ این فیلمساز دانمارکی-نروژی، ضرباهنگ زندگی در آنها جریان دارد.

این تأثیر برای طرفداران فیلم‌های قبلی تری‌یر، مانند «اسلو، ۳۱ آگوست» یا «بدترین آدم دنیا» چیز جدیدی نیست.

تمرکز فیلم «ارزش عاطفی» ممکن است محدود به نظر برسد -خانواده‌ای نروژی که در برقراری ارتباط و درک متقابل با یکدیگر مشکل دارند- اما گستره احساسی آن کاملا  جهانی است. این فیلم درباره زندگی در عرصه هنر، رضایت و بخشش، اجرا و نقش‌آفرینی، داستان‌هایی که به درستی یا اشتباه به یاد آورده شده‌اند، خانه، آسیب و رنج، اجازه دادن به خود برای دیده شدن و … است.

در مرکز ماجرا، استلان اسکارشگارد قرار دارد که یکی از بهترین بازی‌های سال‌های اخیر خود را در نقش گوستاو بورگ، کارگردان سرشناسی که همیشه کارش را بر خانواده‌اش ترجیح داده، ارائه می‌دهد.

گوستاو شخصیتی آشناست؛ از همان خودشیفته‌های کاریزماتیکی که حرفه‌هایی مانند کارگردانی سینما معمولا آنها را جذب و اغلب در موردشان اغراق می‌کنند.

او از آن تیپ‌هایی که می‌تواند با بازیگرانی که تازه ملاقات کرده و فقط چند ماه با آنها کار خواهد کرد، ارتباطی عمیق و معنادار برقرار کند؛ ارتباطی که به خلق هنری بزرگ و ماندگار منجر می‌شود.

اما دختران خودش، نورا (با بازی رناته رینسوه) و اگنس (با بازی اینگا ایبس‌دوتر لیله‌آس)، تقریبا برایش بیگانه‌اند. حالا که دوران حرفه‌ای او در آستانه رنگ‌باختن و تبدیل‌شدن به خاطره‌ای در گذشته است، سعی دارد اشتباهاتش را جبران کند (و البته، بازگشتی دوباره هم داشته باشد) و تنها روشی که می‌داند ساختن فیلمی دیگر است. بعضی‌ هیچ‌وقت درس نمی‌گیرند.

چه زمانی بهتر از همین حالا برای نزدیک شدن به نورا و پیشنهاد دادن نقش اصلی به او؛ درست بعد از مرگ مادرش و همسر سابق گوستاو؟ این موضوع چندان هم تصادفی نیست؛ نورا بازیگری نسبتا مشهور در اسلو است، هرچند رسانه مورد علاقه‌اش صحنه تئاتر است. او آن‌قدر خوب است که با وجود اینکه عضوی «بدقلق و غیرقابل‌اعتماد» از گروه تئاتر به حساب می‌آید، همچنان نقش‌های اصلی را به او می‌سپارند.

در توصیف شخصیت ناپایدار نورا همین بس که در یکی از صحنه‌های ابتدایی فیلم، می‌بینیم چندین بار تلاش می‌کند درست زمانی که پرده در حال بالا رفتن است از صحنه فرار کند. اما گوستاو هیچ‌وقت برای دیدن نمایش‌های او نمی‌رود. و او هم اهمیتی به فیلم‌های گوستاو یا خود او نمی‌دهد. نورا می‌گوید: «او دائم‌الخمری است که هیچ وقت نبود.» بنابراین، بدون آن‌که حتی فیلمنامه‌ای را که گوستاو با هیجان می‌گوید برای او نوشته، بخواند، پیشنهادش را رد می‌کند.

زخم‌های این خانواده عمیق‌اند؛ گره خورده با خانه‌ای که نسل‌ها در آن زیسته‌اند و شاهد فراز و نشیب‌های زندگی در گذر دهه‌ها بوده، از جمله زندانی شدن و شکنجه مادر گوستاو در دوران جنگ جهانی دوم.

شاید کلیشه‌ای و خسته‌کننده به نظر برسد اگر مکان‌ها و اشیا را همچون شخصیت‌ها توصیف کنیم، اما در اینجا این استعاره‌ زیباست؛ خانه به‌عنوان فضایی فیزیکی، در واقع تنها چیزی است که از نظر معنوی و عاطفی اعضای این خانواده را به هم پیوند می‌دهد. خانه‌ در این داستان فقط یک مکان نیست؛ بلکه در سراسر روایت، نمادی از پیوند، خاطره و ریشه‌های مشترک خانواده است. این خانه مانند شخصیتی زنده در داستان عمل می‌کند  استعاره‌ای که در تمام اثر ادامه دارد.

گوستاو حتی می‌خواهد از این خانه برای صحنه فیلم جدیدش استفاده کند. فیلمی که پس از آشنایی او با ستاره آمریکایی، ریچل کِمپ، (با بازی اِل فنینگ) جانی دوباره می‌گیرد، بازیگری که به‌شدت مشتاق انجام کاری معنادار است.

خیلی زود پای سرمایه‌‌گذاری نتفلیکس در این فیلم به میان می‌آید و در ادامه صحنه‌هایی جالب از پشت‌پرده دنیای سینما می‌بینیم؛ زمانی که ریچل برای بازی در نقشی دشوار آماده می‌شود؛ شخصیتی الهام‌گرفته از مادر گوستاو، زنی که سال‌ها پیش در همان خانه خودکشی کرد.

وقتی ریچل تصمیم می‌گیرد از پروژه کناره‌گیری کند، گوستاو به طرز غیرمنتظره‌ای رفتاری پدرانه‌ از خود نشان می‌دهد، کاملا ریچل را درک می‌کند و به او آرامش می‌دهد، لحظه‌ای دوست‌داشتنی که با حقیقتی تلخ درآمیخته است: این رفتاری است که گوستاو هرگز نتوانسته و نخواهد توانست در قبال فرزندان خودش انجام دهد.

در میان بازی‌های درخشان، «اینگا ایبس‌دوتر لیله‌آس» شاید ستاره واقعی برای مخاطبان آمریکایی باشد. او در نقش اگنس بازی می‌کند؛ دختری که پدرش در کودکی برای بازی در یکی از فیلم‌هایش انتخابش کرد، اما پس از آن، برای همیشه از دنیای بازیگری فاصله گرفت. او از میان همه‌ اعضای خانواده سازگارتر به نظر می‌رسد؛ زنی با شوهر و پسری کوچک و دغدغه‌های معمولی مثل پول و محافظت از خواهر بزرگ‌تر و آسیب‌پذیرترش، نورا.

اما زیر این ظاهر آرام، دردی قدیمی و ماندگار پنهان است: او برای مدتی کوتاه مرکز دنیای پدرش بود و ناگهان همه‌چیز از بین رفت. وقتی گوستاو از او می‌پرسد آیا می‌تواند از پسر کوچکش در فیلم جدیدش استفاده کند، واکنش اگنس _که هنوز زخمی از بی‌مهری پدر بر جان دارد_ همراه با خشم، ترس و درد است.

تری‌یر و همکار نویسنده‌ همیشگی‌اش، اسکیل وگت (Eskil Vogt)، ماهرانه داستانی عمیقا انسانی و قابل درک خلق کرده‌اند که بدون توسل به راه‌حل‌ها و رستگاری‌های کلیشه‌ای و پیش پا افتاده، کامل، رضایت‌بخش و سینمایی به نظر می‌رسد.

ساختن فیلمی در ادامه‌ موفقیتی عظیم مثل «بدترین آدم دنیا» (The Worst Person in the World) کاری دشوار است، اما «ارزش عاطفی» به‌خوبی از پس آن برمی‌آید؛ فیلمی پخته، تیزبین، تلخ‌وشیرین و حتی شاید اندکی امیدوارکننده.

فیلم «ارزش عاطفی» از جمعه، ۷ نوامبر (۱۶ آبان) در سینماهای آمریکا اکران می‌شود.

مترجم: فرشته کیانی

منبع: آسوشیتدپرس